همشهری آنلاین - زهرا عیسیآبادی: وقتی صحبت میکند بارها سرفه جملههایش را قطع میکند و بعد از کمی مکث سینهاش را صاف میکند و به گفتوگو ادامه میدهد. این شرح حال «عباس آقازاده» جانباز هممحلهای است که موج انفجار در جبهه او را مجبور به مصرف داروهای آرامبخش کرده و در عملیات والفجر ۸ در معرض گازهای شیمیایی نیز قرار گرفته است. حدود ۲ سالی است که پاهایش آمبولی کرده و برای جلوگیری از لخته خون داروی ضد انعقاد خون مصرف میکند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
عارضه شیمیایی
جانباز آقازاده ۴۷ سال بیشتر ندارد ولی سالهاست که خانهنشین شده است. «هنوز ۲ ماه مانده بود تا به ۱۸ سالگی برسم که به پادگان عشرتآباد رفتم و کلی خواهش و تمنا کردم که به جبهه بروم. » عباس آقازاده، جانباز هممحلهای ادامه میدهد: «دوره آموزشی را در پادگاه ۰۶ پاسداران گذراندم و آنجا تشخیص دادند که به دلیل عارضه قلبی میتوانی از رزم معاف شوی ولی با اصرار خودم به جبهه رفتم. از سال ۶۴ تا ۶۶ حدود ۲۱ ماه در جبهه بودم. اواخر بیسیمچی شدم و در بخش مخابرات خدمت میکردم. تا اینکه در عملیات والفجر ۸ بر اثر شدت موج انفجار و استنشاق گازهای شیمیایی به بیمارستان صحرایی منتقل و بعد از مداوای اولیه در بیمارستان ۵۰۲ ارتش تهران بستری شدم. ۲ ماه و نیم در بیمارستان بودم و بعد پزشکان تشخیص دادند که دیگر عارضهای نیست و مرخص شدم. هیچکس فکر نمیکرد که مسئله جدی باشد من که سن و سالی نداشتم و دکترها هم در این زمینه تجربهای نداشتند. به خیال خودم شیمیایی مثل ویروس سرماخوردگی بود که با دارو و درمان رفع شده و فکر نمیکردم آسیبهای گاز شیمیایی اینقدر عمیق باشد. وقتی رزمندهها در معرض بمبهای شیمیایی قرار میگرفتند، به وضعیت سخت و غیرقابل تصوری دچار میشدند اما وقتی من شیمیایی شدم وضعیتم از بقیه بهتر بود و احساس خطر نمیکردم. »
یک قدم تا شهادت
او با یادآوری آن روزها میگوید: «در منطقه جنگی جنوب و در سنگر مخابرات در حال تعمیر بیسیم بودم که تلفن مرکز به صدا درآمد، از سنگر فرماندهی بود. فرمانده مثل همیشه با صدای رسا و بلند شروع به صحبت کرد و قرار شد که به هر ۳ آتشبار اعلام کنیم که قرار است تا ۷۲ ساعت دیگر برای عملیات والفجر ۸ به سمت جزیره مجنون به راه بیفتیم. بعد از ۳ شبانهروز به منطقه جدید رسیدیم. وقتی که برگشتم و دیدم که بچهها چادرها را برپا کردهاند شاید بهترین چیزی بود که تا به حال دیده بودم. بعد از ۳ شبانهروز که روی زمین میخوابیدیم. ساعت ۵ و نیم صبح بود که آهسته کنار دوستان پتو را روی خود کشیدم و به خواب رفتم که ناگهان با صدای استوار معصومی دوباره از خواب پریدم؛ آقازاده خوابیدی؟ همین که از چادر بیرون آمدم بچهها را دیدم که کنار آتش حلقه زدهاند. به سمت خودرو انبار مخابرات حرکت کردم که ناگهان صدای مهیبی بلند شد. با صدای یا ابوالفضل خود به عقب برگشتم. دیدم که بچهها در دود بسیار زیاد دور آتش هر کدام یک طرف غرق در خون افتادهاند. گلولههای پدافند که زیر خاک مخفی شده بودند بر اثر آتش منفجر شدند. آن روز یکی از بچهها به نام اسماعیل زارع که از بچههای خوب شیراز بود و فقط یک ماه از خدمتش مانده بود شهید شد و چند تا از دوستان دیگر جانباز شدند. »
بازگشت بیماری
جانباز آقازاده درباره وضعیت جانبازان میگوید: «بعد از پایان جنگ تحمیلی احساس میکردیم که عوارض و آثار گاز شیمیایی از بین رفته است و جایی هم آن را مطرح نکردیم؛ با گذشت زمان، متخصصان و پزشکان متوجه شدند افرادی که در دوران جنگ تحمیلی در جبهه جنوب کشور در معرض گاز شیمیایی قرار گرفتهاند به عارضهای مبتلا شدهاند. بعضی از جانبازان وضعیت وخیمتری دارند ولی برای تعییندرصد جانبازی و استفاده از تسهیلات بنیاد جانبازان کاری انجام ندادند. بعضی دیگر هم حتی بیمه ندارند و مجبورند هزینه درمان را خودشان بدهند ولی خم به ابرو نمیآورند. خود من هیچوقت فکر نمیکردم که بیماری بعد از سالها برگردد. چه میدانستم که قرار است یک روزی مبتلا به دردهایی شوم که ریشه در گذشته دارد. الان نه به خاطر خودم بلکه به دلیل هزینههایی که مجبوریم از خانودهام کم بگذارم از این وضعیت گله مندم. درست ما برای میهنمان و دفاع از کشور و ناموس جهاد کردیم و هیچ چشمداشتی نداریم ولی گرانی و بیکاری فشار زیادی به امثال من وارد میکند. »
مشکلات این جانباز
او در باره مشکلاتش میگوید: «۵ سالی برای کار به ژاپن رفته بودم و ۲ سال هم به ایتالیا. به کارهای تأسیساتی و فنی واردم و آنجا در این زمینه کار میکردم. دست و بالم که پر شد برگشتم ایران و در بازار تهران کار و کاسبی راه انداختم از بد حادثه ورشکسته و بیکار شدم. الان گهگاه دوستان و آشنایان سفارش کار میدهند و مقطعی انجام میدهم ولی بیشتر وقتم را در خانه میگذرانم. اسفند سال ۹۱ بود که پاهایم آمبولی کرده بود و به بیمارستان رفتم. به محض اینکه دکتر معاینه کرد، گفت: «به موقع آمدی اگر کمی دیرتر آمده بودی لختههای خون به قلب یا مغزت آسیب زده بود. » دفترچه بیمه نداشتم و از آن روز به فکر افتادم که پروندهام را به جریان بیندازم. از بیمارستان ۵۰۲ ارتش که در زمان جنگ تحمیلی دو ماه و نیم بستری بودم نامه گرفتم و برای تجدید نظر در تعییندرصد جانبازی اقدام کردم. دکتر برای بررسی مجدد عارضه شیمیایی و تعییندرصد پیشنهاد داد که تست بدهم. هزینه این کار ۲۷۰ هزار تومان است و با وضعیت بیکاری و بیپولی من پرداخت این مبلغ برایم کمرشکن است.»
----------------------------------
منتشر شده در همشهری محله منطقه ۸ به تاریخ ۱۳۹۳/۱/۲۵
نظر شما